پرداخت قرض سنگين
ابومحمّد غفارى مىگويد: قرض سنگينى بر عهده داشتم، نزد خود گفتم: راهى براى ادايش جز كمك جستن از سيد و مولايم ابوالحسن على بن موسى الرضا عليهما السلام ندارم، هنگام صبح به خانه حضرت آمدم و اذن ورود خواستم، به من اذن داد؛ وقتى وارد شدم به من گفت: اى ابا محمّد! حاجتت را مىدانم، اداى دين تو بر عهده ماست.چون شب شد غذايى براى خوردن آوردند و ما غذا خورديم، حضرت فرمود: شب را نزد ما بيتوته مىكنى يا مىروى؟ گفتم: سرور من! اگر حاجتم را روا كنى رفتن برايم بهتر است، آن حضرت، مشتى پول برداشت و به من داد.از نزد حضرت رفتم و به چراغ نزديك شدم، ناگاه دينارهاى سرخ و زرد ديدم، اول دينارى كه در دستم قرار گرفت و نقشش را ديدم گويا روى آن نوشته شده بود: اى ابا محمّد! دينارها پنجاه عدد است، بيست و شش دينار براى اداى دين و بيست و چهار دينار ديگر براى هزينه خانوادهات.صبح روز بعد وقتى در دينارها دقت كردم آن دينار را نديدم و از مجموعه پنجاه دينار هم چيزى كم نشده بود.
منبع - عيون أخبار الرضا: 2/ 218، حديث 29؛ بحار الأنوار: 49/ 38، باب 3، حديث 22.
:: موضوعات مرتبط:
عبرت ها ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1153
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0